با سلام.به دنیای مجله آشنا خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز مجله آشنا استفاده نمایید و مطالب خود را برای ما ارسال نمایید.شما میتوانید مطالب خود را از طریق پست الکترونیکی برای ما ارسال نمایید.با فعالیت شما در این مجله مطالب و دیدگاه های خود را نسبت به هر چیز برای مردم به نمایش بگذارید . السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ان الحسین مصباح الهدای و سفینه النجاه این ایام که ماه محرم می باشد ما سعی می کنیم مطالبی بسیار جالب در ا ختیارتان قرار دهیم ... ضمن اینکه مجله آشنا نیز از شما عزیزان دعوت می کند به ارائه مقالات و انتشار آن در وبلاگ ما ... مقالات شما در یکی از موضوعات زیر می تواند باشد : 1. ماه محرم 2. امام حسین (ع) که بود 3. اهداف قیام امام حسین (ع) 4. توصیف کربلا آثار خود را می توانید برای نشر در وب ما از طریق پست الکترونیکی Phoneix_74@Yahoo.Com ارسال نمایید. منتظر شما هستیم پیشاپیش این ایام را به تمامی مسلمانان و شیعیان جهان تسلیت می گوییم فرا رسیدن عید غدیر خم را به تمامی مسلمانان و شیعیان جهان تبریک می گوییم. شاد باشید و پیروز موفق و سربلند باشید - مجله آشنا برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ یک توصیه ساده : روزتان را با لیست کردن کارها و امور اساسی که می خواهید انجام دهید , آغاز کنید . البته بعد از آنکه موارد نا چیز و پیش و پا افتاده را از آن حذف گردید . الماس خوشبختی : الماس همان کربن است که تحت فشار و شرایط سخت تغییر کرده . تحمل فشارهای زندگی انسان را ارزشمند می کند . برگرفته از : ماهنامه آشنا منبع : www.Leader.ir/langs/vijename/ghadir ============================== عشق یعنی عهد بستن با غدیر در قرآن مجید، چهار وصف عظیم برای غدیر، نشان از شکوه بی کران آن است: «امروز کافران، از دست اندازی به دین شما نومید گردیده اند؛ امروز دین شما را کامل کردم؛ [امروز] نعمتم را بر شما تمام گردانیدم؛ و خرسند شدم که اسلام کیش شما باشد. (مائده ـ 3)»
ادامه مطلب ... برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 7) ارزش : یک سخن ران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند , یک اسکناس را از جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ دست همه حاضریت بالا رفت . سخنران گفت : بسیار خوب , من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم . و سپس در برابر نگاه های متعجب , اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید : چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ و باز دست های حاضرین بالا رفت . این بار مرد , اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید : خوب ,حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ و باز دست همه بالا رفت . سخنران گفت : دوستان , با این بالاهایی که من سر اسکناس آوردم , از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید . و ادامه داد : در زندگی واقعی هم همین طور است , ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبه رو می شویم , خم می شویم , مچاله می شویم , خاک آلوده می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم , ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است , هرگز خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوست مان دارند , آدم پر ارزشی هستیم . برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 6) باد کنک سیاه : در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد ... بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و به این وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدین شان اصرار می کردند را جذب خود کند . سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد . بادکنک ها سبک بال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند ... پسرک سیاه پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود ! تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا ! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟ مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت : پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد ... دوست کوچک من , زندگی هم همین طور استو چیزی که باعث رشد آدم ها می شود رنگ ظاهر آنها نیست ... مهم درون آدم هاست , و چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاه شان است و هرچند ذهنیات ارزشمند تر باشند , جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها می شود ... برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 5) گل صداقت : سال ها پیش شاه زاده ای تصمیم به ازدواج گرفت . با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید . وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود . دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری نه ثروتی داری و نه خیلی زیبایی . دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم . روز موعود فرا رسید . شاه زاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای می دهم هرکسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود . دختر پیرزن هم دانه ای را گرفت و در گلدانی کاشت . سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد . دختر با باغبانی بسیاری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود و گلی سبز نشد . بالاخره روز ملاقات فرا رسید . دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هم هر کدام گل زیبایی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند . لحظه موعود فرا رسید . شاه زاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود . همه اعتراض کردند که شاه زاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده , که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت . همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند و امکان نداشت گلی از آن سبز شود ! برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 4) ارزش هنر : مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناسش را بررسی کرد . بعضی ها بدون تزئین بودند , اما بعضی ها هم طرح های ظریفی داشتند . زن قیمت گلدان ها را پرسید و تعجب کرد آخر قیمت همه آنها یکی بود . زن پرسید : چرا گلدان های نقش دار و گلدان های ساده یک قیمت هستند ؟ چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است , همان پول گلدان ساده رو می گیری ؟ فروشنده گفت : من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم . زیبایی رایگان است ...... برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 2) شایعه : زنی شایعه ای درباره همسایه اش را مدام تکرار می کرد . در عرض چند روز , همه محل داستان را فهمیدند . شخصی که داستان درباره او بود عمیقا آزرده و دلخور شد . بعدا , زنی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملا اشتباه می کرده . او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند . پیرمرد خردمند گفت : به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش . سر راه به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز . زن اگر چه تعجب کرد , آنچه به او گفته بودند انجام داد . روز بعد , مرد خردمند گفت : اکنون برو و همه پرهایی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور . زن , در همان مسیر , به راه افتاد , اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده . پس از ساعت ها جستجو , با تنها سه پر در دست , بازگشت . خردمند پسر گفت : می بینی ؟ انداختن آنها آسان است اما باز گرداندن شان غیر ممکن است . شایعه نیز چنین است . پراکندنش کاری ندارد , اما به محض این که چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی کاملا آن را جبران کنی . برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 3) راه حل ساده : به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی , از روان پزشک پرسیدم : شما چطور می فهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه ؟ روان پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چای خوری , یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالی کند !!! من گفتم : آهان ! فهمیدم . آدم عادی باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است ! روان پزشک گفت : نه ! آدم عادی درپوش زیر آب وان را بر می دارد ... شما می خواهید تخت تان کنار پنجره باشد ؟!! ************ 1- راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست !!! 2- در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری هدف مان یادمان نرود . در حکایت فوق هدف خالی کردن وان است نه استفاده از ابزار پیشنهادی !!! 3- همه راه حل ها همیشه در تیر رس نگاه نیست ... برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 1) انعکاس : پسر و پدرس داشتند در کوه قدم می زندند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد به زمین افتاد و داد کشید آآآی ی ی !! صدایی از دور دست آمد :آآآی ی ی !! پسرک با کنجکاوی فریاد زد : کی هستی ؟ پاسخ شنید : کی هستی ؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد : ترسو ! باز پاسخ شنید : ترسو ! پسرک با تعجب از پدرش پرسید : چه خبر است ؟ پدر لبخندی زد و گفت : پسرم توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد : تو یک قهرمان هستی! صدا پاسخ داد : تو یک قهرمان هستی ! پسرک باز بیشتر تعجب کرد , پدرش توضیح داد : مردم می گویند این انعکاس کوه است ولی در حقیقت انعکاس زندگی است . هرچیزی که بگویی یا انجام دهی , زندگی عینا به تو جواب می دهد . اگر به دنبال موفقیت باشی , آن را حتما به دست خواهی آورد . هر چیزی را که بخواهی زندگی همان را به تو خواهد داد .
مجله آشنا مجله ای برای تمامی فصول آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |